بر روی هیچ چیز این دنیا اصرار نکن

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تجربه» ثبت شده است

متنی رو جایی خوندم به نقل از دوستی که اسم‌شون در پایین متن نوشته شده، که تأمل‌برانگیز بود برام، و اینجا به عنوان یه تلنگر و حس خوبی که برام داشت نقلش می‌کنم:

 « کسی نباشید که دیگران، بدترین احساسات ممکن‌شان را کنار شما تجربه کنند و یادآوریِ نام و حضورتان، برای آنان تداعیِ خاطرات تلخ و احساسات ناخوشایند باشد. به قدری که نخواهند بار دیگر شما را ببینند و بار دیگر صدای شما را بشنوند و به شما اعتماد کنند و حتی از شما حرف بزنند!
باید حواستان به جزئیات احساسی که با گفتار و رفتار و نگاهتان در دیگران ایجاد می‌کنید، باشد.
گریزِ انسان‌ها از همدیگر نیست، از احساسی‌ست که کنار همدیگر و با همدیگر تجربه کرده‌اند.» 

#نرگس_صرافیان_طوفان‌

 

ما چقدر تو روزمره‌گی‌هامون حواسمونه که تک تک کلمات و طرز نگاهمون و رفتارمون چکار می‌کنه با روح و جان آدم‌ها؟ 

با خودت تکرار کن

مواظب باش خواسته‌هات امنیت کسی رو پَر نده

مواظب باش رفتارت اعتماد کسی رو لگد نکنه

مواظب باش وقتی از نردبانی که ازش بالا می‌ری چجوری به بقیه نگاه می‌کنی

مواظب باش که یک تصویر آرام‌ در خاطره‌ی آدم‌ها باشی که اگه پل زدن به گذشته، از دیدنت تو ذهنشون خاطرشون مکدر نشه قلبشون درد نگیره، از شنیدن و دیدنت در پسِ خاطرات ذهنشون لبخندی روی صورتشون نقش ببنده

  

 تو زندگی، لحظات و اتفاق‌هایی هستن که می‌گذرونی‌شون، و یاد می‌گیری تا دوباره تکرار نشه، اما یه دیوار بلندتر می‌چینی دور خودت، و با اینکه محکم‌تر از قبل ادامه می‌دی ولی ناخودآگاهت ترس‌هایی داره که هربار سایه‌اش رو رو رفتارها و تصمیم‌هات احساس می‌کنی

امان از این ترس‌ها 

 

 

 

 

 

۰ نظر ۰۴ فروردين ۰۱ ، ۰۱:۰۲
قرمز ...

 

تا تجربه نکنی، خامی، پخته نمیشه

اگه  تجربه کنی، بی هزینه نخواهد بود

اما...

اما بعضی تجربه ها خیلی گرون تموم میشن

درواقع برای بعضی تجربه ها بیشترین سرمایه عمرت،روحت و حتی جسمت رو، روی دایره میریزی 

آدمی همینه، اگه خطر نکنی، اگه دل به دریا نزنی، اگه...اگه...اگه...

بزرگ نمیشی ... به بلندا نمیری ... دلت دریا نمیشه 

برای بزرگ شدن، برای صبور شدن باید سفر کرد، باید به دل ناشناخته ها سفر کرد

دنیا مثل جنگل تاریکیه که با تولد بهش پا میذاریم

و وقتی که جون گرفتیم باید مثل پرنده کوچکی که پر زدن رو شروع می‌کنه روی پای خودمون وایسیم و بزنیم تو دل جنگل

تو این جنگل، تکلیفت با گرگ ها و کرکس ها معلومه 

اما وای از مارهای خوش خط و خال، وای از گربه های ملوسِ بی چشم و رو

امان از آفتاب پرست هایی که رنگ عوض می‌کنند

جیگرپاره ، این تجربه رو هم قاب کن بذار کنار بقیه تجربه ها

اما نذار اندوهِ روزگار خمیده ات کنه، با قامتی استوار راهت رو ادامه بده

اگه میزنجوننت، اگه زخم میزنن، اگه قضاوت میکنن، اگه عهدی زیر پا میذارن، خدا هست

 

پ.ن 

نبخشید، عوضش تلافی کرد و اون اشتباه رو مساوی کرد

منتهی با این تفاوت که جای خدا نشست و حکم صادر کرد

و من ... من نیمه شب با چشم های اشک بار براش عاقبت بخیری دعا کردم

 

آره جیگر، نذار آدم ها سیاهی های دلشون رو بپاشن به روح و قلبت

تو دلت رو بزرگ کن ، تو صبوری کن

دل قوی دار...

 

۱۱ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۱:۴۸
قرمز ...