بر روی هیچ چیز این دنیا اصرار نکن

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خیابون» ثبت شده است

دیروز رفتیم رامسر، بارون می‌بارید و گاهی این‌قدر شدید بود که مجال پیاده شدن از ماشین رو نمی‌داد 

کنار یه کافه نگهداشتیم، دختر جوونی پشت یکی از میزها نشسته‌ بود، بعد ده دقیقه که سفارشش آماده شد، آقایی اومد دنبالش و در حالی‌که بارون با شدت تمام می‌بارید با هم جیغ زنان عرض خیابون رو دوویدن و به سمت ماشین‌شون رفتن 

لحظه خواستنی و قشنگی بود و با خودم تو فکر فرو رفتم که خوشبختی یعنی همین لحظه‌های کوچیک ساده

و خیلی وقته که این حس‌ها در من غریبانه مُردن

 

 

 

۰ نظر ۱۴ تیر ۰۱ ، ۰۱:۲۲
قرمز ...

هر روز می‌ری بیرون تو خیابون‌های این شهر کلی سگ می‌بینی که آدم‌هاشون رو اووردن بیرون یه چرخی بزنن

 

۱ نظر ۰۶ خرداد ۰۱ ، ۱۹:۵۶
قرمز ...