بر روی هیچ چیز این دنیا اصرار نکن

وقتی قبل از وعده‌های اصلی غذا مدام آجیل و تنقلات بخورید، خوشمزه ترین غذای دنیا هم براتون معمولی و خالی از تازگی به نظر میاد

روابط ریز و سطحی و خرده خواری‌های مجازی و حقیقی و غیره و غیره ... باعث میشه جاذبه‌های شریک زندگی‌تون به چشم نیاد یا اگه به چشم بیاد ،گیرایی نداره

طبیعی‌ترین نیاز مرد، بودن با چندتا زنه ؟!

ولی طبیعی ترین نیاز زن که توجه و محبت از طرف همسرشه سر همون نیاز مثلا طبیعیِ مرد مورد غفلت واقع میشه، و هیچ کس هم به هیچ جاش نیست

چرا؟ چون وا چه غلطا مگه زن هم باید نیازی داشته باشه!

دنیایی هم که مرد خودش رو بُکشه که به همسرش محبت کنه، به دلیل اون انرژی‌هایی که جا یا جاهای دیگه خرج می‌کنه نمی‌تونه حداقل ترین‌ها رو هم تامین کنه

حالا زنی هم که طبیعی‌ترین نیازش تامین نمیشه چون طبیعی ترین نیازشه دیگه! 

میتونه بره روابط عاطفی با دیگران داشته باشه تا خلاهای روحی و عاطفی که ( همسرش ازش غافله یا نمیتونه به دلیل همون ریزه خواری‌ها در روابط برای زنش تامین کنه ) رو تامین کنه

ادامه اش چی میشه ؟ همین کثافتی که تو عصر حاضر زندگی‌ها رو برداشته و زن و شوهرها درد و دلشون با هرکسی هست الا شریک زندگیشون

الان دیگه عصر حجر و قجر نیستش که زنها خفه بشن و توسری خور باشن که بخوای نخوای همینی که هست بمون تو خونه و بچه‌ها رو بزرگ کن و کارهای خونه رو انجام بده و غذا بپز ، ولی شوهرت بره دنبال عشق و حال

به همین مردها بگی دوتا مطلب راجع به مهارت‌های رفتاری و همسرداری بخون، فریادشون بلند میشه که ولمون کنید توروخدا، تو این بدبختی و شرایط اقتصادی داغون کی وقت این مزخرفات رو داره

ولی تو همین شرایط سخت با دیدن چهارتا حدیث و دو تا آیه قرآن دلشون قیژ و ویژ میره (و اصلا به ادامه اش و شرایطش کاری ندارن) ، و  خیلی خوب میتونن با سوگلی‌های مجازی و حقیقی شون گرم بگیرن و براشون وقت بذارن و حتی پول خرج کنن!

حرف تو این مورد زیاده و انتها نداره

و اینو هم بگم که نیاید بگید مرد براش مجازه و زن اجازه نداره

چون اولا خیلی‌ها روابطشون غیرشرعیه و همون شرعیش هم که یکسری به خیال خودشون دارنش، شرایطی داره که اصلا اون شرایط رعایت نمیشه که هیچ گند میزنن به زندگی تمام خانواده 

و این روابط امروزی برکت رو از زندگی زن و شوهرا بُرده

شاید با خودتون بگید مگه نون و برنجه که برکت داشته باشه!

بله ازدواج، روزیه و کسی هم که رعایت نکنه مثل همون کاسبی هست که برکتِ کسبش روکم میکنه یا از بین میبره

قانع بودن تو زندگی فقط قناعت تو مادیات نیست، قناعت تو زندگی زناشویی یعنی همسرت رو با همون داشته‌های جسمی و روحیش بپذیری و دوست داشته باشی 

و به جای وقت گذاشتن برای بقیه آدم‌ها وقتت رو صرف بهتر شدن زندگی زناشویی و عاطفیت کنی و خدا به خاطر این قناعتت زندگیت رو شیرین می‌کنه

بله شیرین شدن زندگی و لذت بردن به داشتن روابط متعدد نیست به چشم و دل سیر بودن و قانع بودنه وگرنه اون روی لذت جوی بشرهیچ انتها وسیرمونی نداره اگه کنترل نشه!

 

 

۱ نظر ۱۹ آبان ۰۰ ، ۱۵:۰۰
قرمز ...

پسرای مجردِ در شرف ازدواج لباس زیرشون رو خودشون نمی‌شورن؟! یعنی با این‌که مرد گنده شدن، هنوز لباس زیرشون رو مادرشون یا خواهرشون می‌شورن؟!

اگه واقعا اینطوره، این آدم هنوز آماده ازدواج نیست، این آدم بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین وظیفه‌ی شخصی خودش رو تقبل نکرده، اونوقت چطور می‌خواد تو زندگی مشترک درکی از اهمیت کارایی که شریک زندگیش داره انجام می‌ده، داشته باشه و تقسیم‌ کار بلد باشه! 

درسته که اکثر مردها اون هم با این وضعیت کار و اقتصاد بار سنگینی رو دوششونه، اما این دلیل نمیشه که از زیر بار یادگیری یکسری مهارت‌ها و وظایف، شونه خالی کنند 

خانواده دوست بودن، احترام و علاقه به خانواده جنسیتی نیست، همون طور که آشپزی بلد بودن خیلی مهمه، مخصوصاً برای خانم‌ها، بد نیست که آقایون هم چندتا غذا بلد باشن تا تو مواقع ضروری که زندگی پیش میاد و کم هم نیست، کاسه چه کنم دستشون نگیرن

با اینکه مرد حضور کمتری نسبت به زن خونه‌‌دار تو منزل داره، ولی واقعا یسری کارها و وظایف رو هر دو طرف باید بلد باشن، حتی شستن بچه‌ها، عوض کردن پوشک بچه، گاهی اوقات مریضی و گرفتاری‌هایی تو زندگی پیش میاد که اگه فقط زن این مهارت‌ها رو بلد باشه، زندگی رو به گره می‌ندازه 

واقعا نمی‌فهمم چرا هنوز یکسری از مردها فکر می‌کنن کسر شأن براشون کمک کردن تو کار خونه؟ 

همون طور که زنِ شوهر دوست و خانواده دوست برای انجام کارهای خونه منت سرت نمی‌ذاره و با عشق و از عمق وجودش برای بچه‌هاش مادری می‌کنه و برای شوهرش، همسر دلخواهه، مرد خانواده دوست هم در عین حال که مسئولیت تامین خانواده رو دوششه، یه وقت‌هایی کمک حال زنش می‌شه که باری از روی دوشش برداره و از شستن لباس زیرش خجالت زده یا متاسف نمی‌شه 

اگه بخوایم این‌جوری نگاه کنیم که چون منِ مرد بیرون دارم زحمت میکشم پس کارهای خونه به من ربطی نداره، زن هم‌ بگه  بشینه دو دوتا کنه و از انجام یسری کارها شونه خالی کنه! 

پ ن :

من خودم گاهی اوقات که پدرم شرایط کاریش اجازه نمیده، خودم دست به آچار می‌شم و یا کارهای ترمیم و بنایی خونه رو انجام می‌دم، پس چون من هم زن هستم بگم بنایی کار مردونه است، این مشکل بمونه هروقت تونستی بیا انجامش بده! 

آدمی‌زاد تا اونجا که می‌تونه باید هرکار و مهارتی رو یاد بگیره تا تو زندگی کمک‌حال خودش و عزیزانش باشه، اونوقت یسری مردها نگران این هستن که زن آینده‌شون آشپزیش خیلی عالی نباشه و یا لباس زیرشون رو نشوره! 

 

 

۰ نظر ۲۳ تیر ۰۱ ، ۲۰:۳۰
قرمز ...

من همیشه به عنوان یه زن از دیدن زن‌هایی که پوشش زننده داشتن، خجالت کشیدم، حتی بعضی‌ها یجوری لباس میپوشن که تو به جای اونا می‌خوای آب بشی بری تو زمین 

اما تعداد اینجور آدم‌ها به انگشت‌های دست هم نمی‌رسه 

یعنی حتی خانم‌هایی هم که پوشش کاملی ندارن یا تمایلی به روسری و شال ندارن هم بلوز و شلوار یا دامن پوشیده دارن، یعنی با این که طبق میل حکومت حجاب ندارن اما پوششون زننده نیست 

از طرفی هم جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب تا به الان داره به خیال خودش امر به معروف و نهی از منکر انجام می‌ده سر قضیه حجاب و عفاف، اما وقتی همه این سال‌ها رو مرور می‌کنیم، نتیجه‌اش شده بیزاری بیشتر مردم از دین، نفرت بیشتر زن‌ها از حجاب! 

الان پوشش مُد روز بیست سال پیش که گشت ارشاد بهشون گیر می‌داد، شده آرزوی حکومت که حداقل زن‌ها همون رو داشته باشن! 

یعنی خودشون الان به پوششی که بیست سال پیش ایراد می‌گرفتن راضی می‌شن! 

 ملاک عوض شده؟! یا با توجه به شرایط ایده آل های دینی تغییر کرده؟! 

اصلا چه کسی اون حداقل‌ها رو باید تعریف کنه؟ اگه این روش چهل ساله درست بود، نتیجه‌اش نباید وضعیت الان جامعه می‌شد! 

مسأله دومی که خیلی تو این موضوع تأثیر عکس گذاشت، تبعیض رفتاری در برخورد با بدحجابی بود، که الان هم ادامه داره، اقشار خاص (من جمله هنرپیشه‌ها) و مرفهین، مخصوصا مناطق خاص شهرها مخصوصا تو شهرهای بزرگ هرجور دوست دارن می‌پوشن و زندگی می‌کنن، کسی کاری به کارشون نداره! چرا؟ چون قدرت و پول و نفوذ سپر دفاعی‌شونه 

و گشت ارشاد مثل همیشه می‌ره سروقت اقشار متوسط و پایین‌تر جامعه‌ 

تو هر شهر و هر دانشگاهی هم سلیقه‌ای با این موضوع برخورد می‌شده و می‌شه 

یه مدت تو دانشگاه آزاد چادر اجباری بود ولی بقیه دانشگاه‌ها نه که بعدش این اجبار برداشته شد، همزمان تو شهرستان مقنعه اجبار بود ولی تو تهران شال و روسری برای دانشجو آزاد بود، یعنی تو مملکت اسلامی همزمان چندجور قانون اجباری پوشش رو تو دانشگاه‌ها می‌دیدی! نتیجه همه این کج رفتاری‌ها و سلیقه‌ای و کشکی برخورد کردن‌ها شده نفرت بخش غیرمذهبی از بخش مذهبی و شکاف بین این دو طیف. 

هیچ جنگی هیچ دشمنی به این راحتی نمی‌تونست این شکاف و فاصله بین مردم و دین رو ایجاد کنه 

واقعا دست‌مریزاد به این همه بلاهت 

 

 

 

 

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۱ ، ۱۶:۳۷
قرمز ...

دیروز رفتیم رامسر، بارون می‌بارید و گاهی این‌قدر شدید بود که مجال پیاده شدن از ماشین رو نمی‌داد 

کنار یه کافه نگهداشتیم، دختر جوونی پشت یکی از میزها نشسته‌ بود، بعد ده دقیقه که سفارشش آماده شد، آقایی اومد دنبالش و در حالی‌که بارون با شدت تمام می‌بارید با هم جیغ زنان عرض خیابون رو دوویدن و به سمت ماشین‌شون رفتن 

لحظه خواستنی و قشنگی بود و با خودم تو فکر فرو رفتم که خوشبختی یعنی همین لحظه‌های کوچیک ساده

و خیلی وقته که این حس‌ها در من غریبانه مُردن

 

 

 

۰ نظر ۱۴ تیر ۰۱ ، ۰۱:۲۲
قرمز ...

هر روز می‌ری بیرون تو خیابون‌های این شهر کلی سگ می‌بینی که آدم‌هاشون رو اووردن بیرون یه چرخی بزنن

 

۱ نظر ۰۶ خرداد ۰۱ ، ۱۹:۵۶
قرمز ...

این‌قدر احساساتم رو چال کردم که زیرخاکی شدن 

 

 

۰۲ ارديبهشت ۰۱ ، ۰۳:۲۵
قرمز ...

دو روزه این شعر تو ذهنم می‌چرخه 

بی‌مناسبت با امشب نمی‌بینمش، واسه همین اینجا یادآوریش می‌کنم:

به میدان می روی ای اولین و آخرین ساقی
من از ابروت فهمیدم
که هم جبار و هم قهار و هم رحمان و رزاقی

ابالفضلی و عباسی
تو هم استاد پیکاری و هم استاد اخلاقی
جهان دارالشفای توست
که هم محشور هم مشهور در انفاس و آفاقی
وفا,غیرت,ادب,تنها؛
برای این همه مفهوم در یک تن تو مصداقی
قواعد ریخته برهم
تو هم مقصود زُهادی و هم منظور عُشاقی
برای کشتن مردم
خدا داده به چشم تو عجب ابروی خلاقی
برای کربلا رفتن
به ما خیل گنهکاران فقط مشغول ارفاقی
برو اما بیا حتماً
رسیده از علی اصغر برای تو چه ابلاغی
بیا با مَشک یا بی مَشک
رقیه بسته با دست تو در خیمه چه میثاقی
به دستت دست میشویی
ندیدم در کسی اینقدر مهجوری و مشتاقی
به کف الاَیمَن و ایسَر
دوتا دستت دوتا سروند افتادند در باغی
غم مَشک و غم اصغر
دوچندان می کند در سینه ات هر داغ را داغی
تمام دشت می گویند
أدر کأساً وناوِلها الا یا ایها الساقی
.
خبر پاشیده شد از هم
سپاه دشمنان با یک نفر پاشیده شد از هم
به دست یک نفر هم نه
سپاه اینچنین با یک نظر پاشیده شد از هم
دم رود آمد و آن رود
دلش با دیدن قرص قمر پاشیده شد از هم
به دورش حلقه کردند و
گُلی در کنج گلدان با تبر پاشیده شد از هم
رباب و اصغر و بابا
پس از او بینشان تیر سه پر پاشیده شد از هم
و او هم پهلویش انگار
شده چون پهلویی که پشت در پاشیده شد از هم
عمود خیمه,بر فرقش
عمود آهنین افتاد و سر پاشیده شد از هم
سرش پاشیده شد اما
دل بابا برایش بیشتر پاشیده شد از هم

 

مهدی رحیمی زمستان

 

 

 

۳۱ فروردين ۰۱ ، ۱۹:۲۸
قرمز ...

یه دیالوگی از یه سریال بود که مشاور می‌گفت؛ رویاها بیانگر عمیق‌ترین نیازهای ما هستن

و به ما شناخت خوبی از خودمون می‌دن

و لی جوابی که نقش مقابل بهش داد خیلی خودم بود و اون جواب این بود :

من خودم رو اینقدر خوب می‌شناسم که نیازی به رویاهام ندارم

۰ نظر ۳۰ فروردين ۰۱ ، ۰۰:۳۰
قرمز ...

تو انتخاب بین کمک خواستن از آدم‌ها و حفظ غرورم

سلامت غرورم ارجحیت داشته در اکثر مواقع 

حتی اگه برای رسیدن به راه حل مشکلم سختی زیادی متحمل بشم

شاید بخشیش برگرده به کودکیم شاید که نه حتما 

بخشیش ولی به خاطر راحت بودن خودمه

من اینطوری راحت‌ترم

 

۰ نظر ۲۴ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۴۶
قرمز ...

بعضی وقت‌ها جان هم به لب می‌رسد

ولی جام به لب نمی‌رسد

 

 

 

 

۰ نظر ۱۹ فروردين ۰۱ ، ۲۲:۴۳
قرمز ...

حالم از هرچی عرف و سنت و فرهنگه به هم می‌خوره

اصلا اسم فرهنگ و سنت‌های ایرانی که میاد، می‌خوام بالا بیارم

به اندازه چند هزار سال تمدن ایرانی، بیزارم از این عرف‌ها و سنت‌های به ظاهر قشنگ اما عمرسوز

تو کثافت جهل سنت و فرهنگ که نود و پنج درصدش سم خالصه داریم زندگی می‌کنیم و خودمون ساختیمش و خودمون بهش افتخار می‌کنیم! 

تو بعضی‌هاش که از اعراب زمان جاهلیت هم جلوتریم، منتهی اونها هزار و چهارصد سال پیش مبتلا بودن، ما بعد از گذشت هزار و چهارصد سال، تو خیلی چیزها بدتریم

چند هزار سال باید بگذره تا مردم متوجه غلط بودن بخش عظیمی از این سنت‌ها بشن، چندین زندگی دیگه باید بسوزه؟ 

جهل از بین نرفته فقط در هر عصری لباس همون زمانه رو به تن می‌کنه و به راهش ادامه می‌ده

 

 

 

۳ نظر ۱۶ فروردين ۰۱ ، ۲۱:۲۹
قرمز ...