بر روی هیچ چیز این دنیا اصرار نکن

۳ مطلب در تیر ۱۴۰۱ ثبت شده است

پسرای مجردِ در شرف ازدواج لباس زیرشون رو خودشون نمی‌شورن؟! یعنی با این‌که مرد گنده شدن، هنوز لباس زیرشون رو مادرشون یا خواهرشون می‌شورن؟!

اگه واقعا اینطوره، این آدم هنوز آماده ازدواج نیست، این آدم بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین وظیفه‌ی شخصی خودش رو تقبل نکرده، اونوقت چطور می‌خواد تو زندگی مشترک درکی از اهمیت کارایی که شریک زندگیش داره انجام می‌ده، داشته باشه و تقسیم‌ کار بلد باشه! 

درسته که اکثر مردها اون هم با این وضعیت کار و اقتصاد بار سنگینی رو دوششونه، اما این دلیل نمیشه که از زیر بار یادگیری یکسری مهارت‌ها و وظایف، شونه خالی کنند 

خانواده دوست بودن، احترام و علاقه به خانواده جنسیتی نیست، همون طور که آشپزی بلد بودن خیلی مهمه، مخصوصاً برای خانم‌ها، بد نیست که آقایون هم چندتا غذا بلد باشن تا تو مواقع ضروری که زندگی پیش میاد و کم هم نیست، کاسه چه کنم دستشون نگیرن

با اینکه مرد حضور کمتری نسبت به زن خونه‌‌دار تو منزل داره، ولی واقعا یسری کارها و وظایف رو هر دو طرف باید بلد باشن، حتی شستن بچه‌ها، عوض کردن پوشک بچه، گاهی اوقات مریضی و گرفتاری‌هایی تو زندگی پیش میاد که اگه فقط زن این مهارت‌ها رو بلد باشه، زندگی رو به گره می‌ندازه 

واقعا نمی‌فهمم چرا هنوز یکسری از مردها فکر می‌کنن کسر شأن براشون کمک کردن تو کار خونه؟ 

همون طور که زنِ شوهر دوست و خانواده دوست برای انجام کارهای خونه منت سرت نمی‌ذاره و با عشق و از عمق وجودش برای بچه‌هاش مادری می‌کنه و برای شوهرش، همسر دلخواهه، مرد خانواده دوست هم در عین حال که مسئولیت تامین خانواده رو دوششه، یه وقت‌هایی کمک حال زنش می‌شه که باری از روی دوشش برداره و از شستن لباس زیرش خجالت زده یا متاسف نمی‌شه 

اگه بخوایم این‌جوری نگاه کنیم که چون منِ مرد بیرون دارم زحمت میکشم پس کارهای خونه به من ربطی نداره، زن هم‌ بگه  بشینه دو دوتا کنه و از انجام یسری کارها شونه خالی کنه! 

پ ن :

من خودم گاهی اوقات که پدرم شرایط کاریش اجازه نمیده، خودم دست به آچار می‌شم و یا کارهای ترمیم و بنایی خونه رو انجام می‌دم، پس چون من هم زن هستم بگم بنایی کار مردونه است، این مشکل بمونه هروقت تونستی بیا انجامش بده! 

آدمی‌زاد تا اونجا که می‌تونه باید هرکار و مهارتی رو یاد بگیره تا تو زندگی کمک‌حال خودش و عزیزانش باشه، اونوقت یسری مردها نگران این هستن که زن آینده‌شون آشپزیش خیلی عالی نباشه و یا لباس زیرشون رو نشوره! 

 

 

۰ نظر ۲۳ تیر ۰۱ ، ۲۰:۳۰
قرمز ...

من همیشه به عنوان یه زن از دیدن زن‌هایی که پوشش زننده داشتن، خجالت کشیدم، حتی بعضی‌ها یجوری لباس میپوشن که تو به جای اونا می‌خوای آب بشی بری تو زمین 

اما تعداد اینجور آدم‌ها به انگشت‌های دست هم نمی‌رسه 

یعنی حتی خانم‌هایی هم که پوشش کاملی ندارن یا تمایلی به روسری و شال ندارن هم بلوز و شلوار یا دامن پوشیده دارن، یعنی با این که طبق میل حکومت حجاب ندارن اما پوششون زننده نیست 

از طرفی هم جمهوری اسلامی از ابتدای انقلاب تا به الان داره به خیال خودش امر به معروف و نهی از منکر انجام می‌ده سر قضیه حجاب و عفاف، اما وقتی همه این سال‌ها رو مرور می‌کنیم، نتیجه‌اش شده بیزاری بیشتر مردم از دین، نفرت بیشتر زن‌ها از حجاب! 

الان پوشش مُد روز بیست سال پیش که گشت ارشاد بهشون گیر می‌داد، شده آرزوی حکومت که حداقل زن‌ها همون رو داشته باشن! 

یعنی خودشون الان به پوششی که بیست سال پیش ایراد می‌گرفتن راضی می‌شن! 

 ملاک عوض شده؟! یا با توجه به شرایط ایده آل های دینی تغییر کرده؟! 

اصلا چه کسی اون حداقل‌ها رو باید تعریف کنه؟ اگه این روش چهل ساله درست بود، نتیجه‌اش نباید وضعیت الان جامعه می‌شد! 

مسأله دومی که خیلی تو این موضوع تأثیر عکس گذاشت، تبعیض رفتاری در برخورد با بدحجابی بود، که الان هم ادامه داره، اقشار خاص (من جمله هنرپیشه‌ها) و مرفهین، مخصوصا مناطق خاص شهرها مخصوصا تو شهرهای بزرگ هرجور دوست دارن می‌پوشن و زندگی می‌کنن، کسی کاری به کارشون نداره! چرا؟ چون قدرت و پول و نفوذ سپر دفاعی‌شونه 

و گشت ارشاد مثل همیشه می‌ره سروقت اقشار متوسط و پایین‌تر جامعه‌ 

تو هر شهر و هر دانشگاهی هم سلیقه‌ای با این موضوع برخورد می‌شده و می‌شه 

یه مدت تو دانشگاه آزاد چادر اجباری بود ولی بقیه دانشگاه‌ها نه که بعدش این اجبار برداشته شد، همزمان تو شهرستان مقنعه اجبار بود ولی تو تهران شال و روسری برای دانشجو آزاد بود، یعنی تو مملکت اسلامی همزمان چندجور قانون اجباری پوشش رو تو دانشگاه‌ها می‌دیدی! نتیجه همه این کج رفتاری‌ها و سلیقه‌ای و کشکی برخورد کردن‌ها شده نفرت بخش غیرمذهبی از بخش مذهبی و شکاف بین این دو طیف. 

هیچ جنگی هیچ دشمنی به این راحتی نمی‌تونست این شکاف و فاصله بین مردم و دین رو ایجاد کنه 

واقعا دست‌مریزاد به این همه بلاهت 

 

 

 

 

۰ نظر ۱۷ تیر ۰۱ ، ۱۶:۳۷
قرمز ...

دیروز رفتیم رامسر، بارون می‌بارید و گاهی این‌قدر شدید بود که مجال پیاده شدن از ماشین رو نمی‌داد 

کنار یه کافه نگهداشتیم، دختر جوونی پشت یکی از میزها نشسته‌ بود، بعد ده دقیقه که سفارشش آماده شد، آقایی اومد دنبالش و در حالی‌که بارون با شدت تمام می‌بارید با هم جیغ زنان عرض خیابون رو دوویدن و به سمت ماشین‌شون رفتن 

لحظه خواستنی و قشنگی بود و با خودم تو فکر فرو رفتم که خوشبختی یعنی همین لحظه‌های کوچیک ساده

و خیلی وقته که این حس‌ها در من غریبانه مُردن

 

 

 

۰ نظر ۱۴ تیر ۰۱ ، ۰۱:۲۲
قرمز ...