بر روی هیچ چیز این دنیا اصرار نکن

هر سال برای شب یلدا کنارگذاشتن گوشی ‌ها رو توصیه میکردن

امسال مدام دارن خواهش میکنن به دورهمی های خانوادگی نرن و با گوشی از هم خبر بگیرن

کرونا کاراتو ببین !

 

۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۴:۱۷
قرمز ...

 

همه میدونن که تو اقیانوس طوفانی، یه کشتی سرنشین هاش رو به احتمال قوی تری به به سلامت به مقصد میرسونه

ولی یه قایق تو این طوفان  دچار سختی‌ها و آسیب‌های بیشتری میشه البته اگه سالم بمونه

تو دنیای ما آدم‌ها متاهل ها داستان شون مثل اون کشتی تو تصویر هست و مجردها وضعیت اون قایق بی دفاع رو دارن

اینکه از طوفان سختی‌های زندگی و وسوسه ها بتونی تنها خودت رو بکشی بیرون و سالم بمونی به مراتب برای مجردها سخت تر

و همراه با آسیبه حتی اگه ازش بگذری !

کسی که با قایقش هیچ وقت با طوفان مواجه نشده نمیتونه وقتی سوار کشتی شده به قایق‌سوارِ تو طوفان بگه نگران نباش،

نمیتونه درکش کنه تو چه شرایط سختیه

نمیتونه براش بره رو منبر و حرف های قشنگ بزنه ،

نمیتونه و حق نداره خودش رو موفق بدونه درحالیکه هیچ وقت جای اون مجرد نبوده و نیست!

وقتی با کفش های خودمون راه میریم نمتونیم به لنگان راه رفتن بقیه ابراد بگیریم یا بخندیم

کاش میشد کفش ها رو برای یک هفته هم شده عوض کرد تا آدم ها اینقدر راحت و بی مهابا برای راه رفتن دیگران حکم صادر نکنند

 

 

 

 

 

۲۸ آذر ۹۹ ، ۱۹:۴۲
قرمز ...

واقعا به این موضوع از جان و دل ایمان دارم و با پوست و استخونم حسش کردم

 

رسول اکرم(ص) 

اَلجَلیسُ الصّالِحُ خَیرٌ مِنَ الوَحدَةِ، وَالوَحدَةُ خَیرٌ مِن جَلیسِ السّوءِ؛

 (امالى طوسى، ج1، ص535، ح1162)
هم نشین خوب، از تنهایى بهتر است و تنهایى از هم نشین بد بهتر است.

 

 

امام صادق(ع) از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمود:

 

المرء علی دین خلیله فلینظر احدکم من یخالل؛

آدمی بر دین و آیین دوست خویش است. باید هریک از شما بنگرد با چه کسی دوستی می کند.

(بحارالانوار، ج ۷۴، ص ۱۹۲)

 

 

۲۷ آذر ۹۹ ، ۱۵:۳۳
قرمز ...

بعضی پیام بازرگانی های تلویزیون، پیام بازرگانی هایی هستن وسط موزیک ویدئوی هندی!

 

 

 

۲۶ آذر ۹۹ ، ۲۲:۵۳
قرمز ...

نسل ما تو دل مشکلات اقتصادی و سیستم خانواده سالار، معلم سالار، زمین خورد و قد کشید

شاید بگید الان هم مشکلات اقتصادی هست پس اینقدر خودتون رو بدبخت تر ندونید

بله الانم مشکلات اقتصادی هست اما با وجود مشکلات بچه‌‌های این دوره از امکانات مادی بهتری برخوردارن

ولی یه مزیتی که دوره ما داشت این بود که پدر مادرها حتی اگه بچه‌‌ها رو تو کوچه هم رها میکردن برای بازی، ترس و نگرانی نداشتن

اگه جایی میرفتن دغدغه تنهایی بچه‌ها رو تو خونه نداستن، نهایتش گیس‌های همو میکشیدن تا مادر برگرده

ترس تنها شدن بچه‌ها با رفیقاشون رو نداشتن

نگران فرستادن بچه‌ها به خونه دوست و همسایه نبودن

نه که تو اون دوره اتفاقات بدی رخ نمیداد که صفحه حوادث اجتماعی خودش گویاست 

ولی به گستردگی و تنوع این دوره نبود

دسترسی به هر نوع شبکه ای از اطلاعاتِ جور واجور اینقدر راحت و دم دست نبود

اون موقع رنگ سفره ها کم بود اما آرامش ذهنی بچه‌ها بیشتر بود،خواهری برادری داشتن یا حداقل همبازی داشتن 

بچه‌های الان خیلی تنهان ...خیلی بی پناهن ...خیلی رها شدن
و پدر و مادرها  مسرور از اینکه بچه‌ها تو سن کم کار با گوشی و کامپیوتر رو بلدن و باهاشون سرگرمن و دورشون نمیچرخن و به اصطلاح مزاحم کار و برنامه هاشون نمیشن

نه به سخت‌گیریهای اون دوره و معلم هایی که از شنیدن اسم شون لرزه به تن آدم میفتاد نه به الان که از این ور بوم داریم میفتیم

بچه‌های الان تو بمب باران اطلاعاتی هستن

فراتر از سن خودشون ،بدون آموزش، بدون مراقبت و مرزبندی سنی، بدون اینکه واکسینه اخلاقی شده باشن

پدرمادرها دیگه اونطور که باید به مسایل تربیتی دینی بچه‌ها نه تنها اهمیت نمیدن که حتی بعضاٌ مخالف تربیت دینی بچه‌هاشون میشن 

ارزش های یه بچه خوب برای خودِ پدر مادرها تغییر کرده

در حالیکه همه چیز از کودکی شکل میگیره و ریشه میدَوونه

مقصر اول سقوط اخلاقی بچه ها خانواده‌ها هستن

و بعد جامعه ای که از همین خانواده‌ها شکل گرفته
 

 

 

 

 

 

۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۵:۳۹
قرمز ...

تو بین حدیث های ائمه هم بعضی هاشون بیشتر به دل میشینه

مثل این حدیث از امام صادق علیه السلام :

 

أَکثَرُ الخَیرِ فِى النِّساءِ؛


بیشترین خیر و برکت در زنان است.


من لایحضره الفقیه، ج3، ص385، ح4352

 

 

۲۶ آذر ۹۹ ، ۱۴:۵۱
قرمز ...

یه ساعت پیش هویج و گوجه و خیار برداشتم خوردم

معده ام برای یه اعتصاب سراسری به پاخواسته 

انگار قراره همش گوشت و نون و برنج تحویلش بدن

خجالت هم خوب چیزیه

خوبه مهمون بازار تعطیله فعلا وگرنه آبرویی ازم میبرد

۱ نظر ۲۴ آذر ۹۹ ، ۲۱:۰۴
قرمز ...

 همیشه باید کلی بگردی تا یه تی‌شرت نخی خنک پیدا کنی

رنگ بندی‌ها هم که افتضاح، آخرش مجبور میشی طبق معمول سفید بگیری و به کلکسیون لباس سفیدها اضافه کنی، البته اگه امروز همونم پیدا کنی

 همزمان با رژه این افکار تو ذهنم تند تند راهروی پاساژ رو میرفتم و بی توجه به بقیه بوتیک‌ها تو دو راهی تصمیم به اینکه طبقه بالا هم برم و یه نگاه بندازم ؟ بودمکه چشمم افتاد به یه آقای میان‌سال، داشت به لباس شبی که تو ویترین بوتیک زنونه بود نگاه میکرد

چشم برنمیداشت و مشخص بود لباس چشمش رو گرفته 

یه صحنه ای بود که تا اون روز ندیده بودم، نه که ندونم نه که غیرعادی باشه

مکثش و نگاهش به ویترین مثل سرعت‌گیری نگاهم رو نگه داشت برای یه لحظه

نمیدونم اون لحظه دلش میخواست اون لباس رو برای همسرش بخره؟ اصلا کسی رو داره ؟

یا شاید اصلا روش نمیشه بره و بگه چی میخواد!

شاید اصلا همسرش نپوشه از این لباسها

فکرای قبلی جاشو داد به اینکه چندنفر هستن که از جلوی بوتیک ها رد میشن و با دیدن این لباس‌ها تنهایی شون رو بیشتر حس میکنن

چندنفر هستن که تو عمر زندگی مشترک شون راحت باهم از خواسته هاشون نگفتن یا خجالت کشیدن؟

 

 

 

 

 

 

 

 

۲۴ آذر ۹۹ ، ۲۰:۵۴
قرمز ...

 

 

کاش بعضی کاربرهای شبکه های مجازی می‌فهمیدن برای ایمپرشن گرفتن هرچیزی ننویسن، به هر گروهی نتازن، همه رو جمع نبندن، رو یه قشر برچسب نزنن 

حقیقتا تو این مدت، مظلوم تر از دخترهای مذهبی ندیدم هم از غیرمذهبی ها حرف میخورن که معلومه چرا

هم از بعضی مذهبی ها که یبار از فعالیت مجازی شون گرفته تا گیره روسری شون و جنس چادرشون و علایق شون و غیره و غیره در حال تعیین تکلیف و اظهار نظر و بحث و رای گیری هستن و چقدر رو باور این دخترا نسبت به مردهای جامعه تاثیر منفی میذارن و یه حق الناس رو دوش خودشون میذارن 

 

 

۱ نظر ۲۳ آذر ۹۹ ، ۲۲:۱۷
قرمز ...

از چی فرار میکنم؟ نمیدونم

شایدم میدونم
از خطرکردن، حالا چرا مثل خطر کردن میمونه برام!

چون از انداختن خودم تو مسیری که شاید بعدا نشه به همین راحتی ازش خلاص شد دارم فرار میکنم
 اما تا کی؟ تاکی میتونی به همین روال ادامه بدی؟
از این که به بن بست برسم و از سر ناچاری دست به انتخابی بزنم که دلخواهم نیست وحشت دارم 
من آدم کنار اومدن با غیر همتای خودم نیستم 
حتی از آدم هایی که بیشتر از پنج درصد هم نمیشناسمشون فرارمیکنم، با دیدن کوچکترین تضادی، خط می‌زنمش 
از هرکی که احساس میکنم و از رفتارش میخونم که میخواد نزدیک بشه فرار میکنم،شاید چون اونا من رو اون طور که هستم نمیشناسن و اصلا هم نمیخوام که بشناسن،حتی اگه به خاطرش مجبور بشم نزدیک ترین مسیر روزانه رفت و آمدم رو تبدیل به دورترین کنم، حتی اگه مجبور بشم نزدیک ترین مرکز خریدها رو دیگه نرم 

مثل اسب چموشی میشم که جفتک میندازه 

همیشه همین بودم، نه که رام شدنی نباشم، نه 

آدمی که بخوام براش اهلی بشم رو نمی بینم

 

 

۲ نظر ۲۳ آذر ۹۹ ، ۱۷:۰۶
قرمز ...