بر روی هیچ چیز این دنیا اصرار نکن

این کرونا با همه بدی‌ها و تلخی‌هاش یه خوبیش این بود که به آدم های جاجو نشون داد پوشوندن صورت چیز وحشتناکی نیست

اون چیز وحشتناک ذهنیت و عادت های جامعه است که اگه یکی بخواد پوشیه بزنه قضاوت میشه و یکی برچسب تبرج میزنه یکی هیولا بهش میگه 

چطور الان آدم‌ها خیلی راحت صورتشون رو با ماسک میپوشنن حتی با ماسک‌های مشکی، ولی دیگه برای کسی عجیب و ترسناک نیست ؟!

خودم هم هیچ وقت پوشیه نزدم ولی هیچ وقت به خودم اجازه ندادم آدم‌هایی رو که بهتر از من دارن زندگی میکنن رو به دلیل  اینکه چون من اونطور نیستم زیر سوال ببرم

 

 

۲۳ آذر ۹۹ ، ۱۴:۴۴
قرمز ...

جایی به این مطلب برخوردم که نوشته بود:

انسان در دنیا به ده درصد خواسته‌های خود می‌رسد. کمتر کسی پیدا می‌شود که زندگی بر وفق مراد او باشد. هرگونه عیش و نوش دنیا با هزار تلخی و نیش همراه است. اگر کسی دنیا را این‌گونه پذیرفت و شناخت، در برابر ناگواری‌ها و بدی‌های همسر و همسایه و… کمتر ناراحت می‌شود؛ زیرا از دنیا بیش از اینکه خانه بلاست، انتظار نخواهد داشت.

در روایتی از امام صادق علیه‌السلام آمده است: «مؤمن و بلا همچون کفه ترازو هستند، هرچه بر ایمانش افزوده شود، بر بلا و مصیبتش افزوده می‌شود» و نیز فرمود: «اهل حق همیشه در سختی هستند، ولی مدت آن کوتاه، و سرانجام آن آسایش و راحتی همیشگی در جهان جاوید است».

همچنین در روایتی، اسماعیل‌بن‌عمار به حضرت امام صادق علیه‌السلام شکایت می‌کند. حضرت می‌فرماید: «ای عبدالله، مؤمن همواره در معرض یکی از این سه امر گرفتار است و گاهی هر سه با هم: یا همسرش به او آزار می‌رساند، یا همسایه،٢ یا عابر… اگر مؤمن به سر کوهی پناه ببرد، خدا شیطان‌صفتی را به‌سوی او می‌فرستد تا او را آزار دهد. و ایمان مؤمن مونس اوست و او را حفظ می‌کند… و کسی که ایمان ندارد صبر ندارد…»

 درسته که سختی کشیدن یه بخشی از زندگی انسانه و باید صبور باشه اما اینکه بگیم خدا کاری میکنه تا آدمی آزار ببینه من قبول ندارم شاید واژه امتحان بهتر باشه
اما اینکه کسی که ایمان نداره صبر نداره خیلی کلی هست، نمیشه اینو به همه چیز ارتباط داد اگه اینجوری باشه آدم‌های که ایمان دارن باید تابع هر ظلمی که بهشون میشه  باشن بعدش بگن ما صبوریم!

پس عقل برای چیه، تلاش و همت برای رهایی از یک وضغیت نامطلوب چی میشه؟!

 

 

 

۲۲ آذر ۹۹ ، ۱۳:۲۸
قرمز ...

داشتم با خودم فکر میکردم که اگه میشد فردای خودمون رو پیش‌بینی کنیم، اتفاقاتی که قراره بیفته رو تا حدی متصور بشیم

واکنش های بهتر، ترس کمتر، صبر بیشتر همراه با تسلیم و رضایت میداشتیم

که نهیبی اومد که چه پیش‌بینی بالاتر و دقیق تر از اینکه هر لحظه ممکنه شیشه عمر لبریز بشه

و همه فرصت ها به پایان برسه

فرصت دیدن روی ماه پدر و مادر و چشیدن لبخندشون و لمس دست هایی که از سختی روزگار زمخت شده 

و خیلی فرصت های دیگه...

 

۲۱ آذر ۹۹ ، ۱۶:۵۸
قرمز ...

وَرای هیجان و لذت تبریک گفتن هامون به آدم هایی که خبر ازدواج شون رو می‌شنویم و براشون آرزوی خوشبختی میکنیم،

آسمونی از دلشکستگی ... از آه ...از حق الناس .. بالای سر بعضی از اون آدم هاست که خیلی ابری و سیاهه

خدایا دستمون رو بگیر که کاری نکنیم  آسمون بالای سرمون سیاه شه

 

۱ نظر ۲۱ آذر ۹۹ ، ۱۶:۲۰
قرمز ...

یکی از خوددرگیری هایی که با خودم همیشه دارم، سریع تر بودن دست هامه

شاید با خوندن این جمله،این تصور براتون شکل بگیره که دست هام دارن میدووَن و من دنبالشون :)))

ولی واقعیت اینه که وقتی میدونم قراره کاری انجام بدم دقت رو فدای سرعت میکنم

مثلا میام لپ‌‌تاپ رو خاموش کنم میزنم ری‌استارتش میکنم

این مثال رو تعمیم بدید به همه کارهای کامپیوتری و کار با گوشی و هرچیز مشابهش

همین باعث شده همیشه قبل از هر اقدامی از این دست امور یه مکثی کنم تا گند نزنم و این سرعت‌گیر گذاشتن جلوی طبیعت درونیم بر سریع بودن عذابم میده

 

۳ نظر ۱۹ آذر ۹۹ ، ۱۵:۰۵
قرمز ...

در سایه تدبیر، هربار، تبری بر ریشه درخت پربار میزنن

انتقام سخت یعنی محو کردن خائنین به مملکت و ملت، قطع کردن دست کاسه لیسای غربی و آمریکایی از پست های مهم مملکتیه

چقدر این روزها دلگیرن 

 

 

۰۷ آذر ۹۹ ، ۲۰:۱۱
قرمز ...

در سانسور جنسیتی دینی همین بس که هرگاه زن مسلمانی حقوق مسلم زنان در دین اسلام را طلب کند موصوف به صفت فمنیست اسلامی خواهد شد!

 

 

۰۶ آذر ۹۹ ، ۲۳:۴۳
قرمز ...

چیه این بشر که در آنِ واحد، هم خودت شنکجه گر باشی هم شکنجه شونده

 

 

۰۵ آذر ۹۹ ، ۱۳:۵۹
قرمز ...

 

 

آذر ماه به تنهایی دلیل زندگی و دلخوشی برامه 

بهترین ماهِ پاییزه، اصلا همه قشنگی پاییز به آذرشه

آذر همون دختر دلرباست که گونه هاش انگاری از تب داره میسوزه

همون هوای دو نفره است، همون اکسیژن غلیظ زیر نم نم بارونه

آذر، معاشقه آسمون و زمینه

پادشاه رنگها نه که پاییز، که آذرماهه 

 

 

۰۱ آذر ۹۹ ، ۱۵:۳۶
قرمز ...

تا یاد داریم همیشه میگفتن؛ سحرخیز باش تا کامروا باشی!

ولی من هرچی یادم میاد سحرخیزیم هیچ کامروایی برام نداشت :))))

چه بسا اون دسته از اطرافیانم که اصلا سحرخیز نبودن الان به کامروایی رسیدن جوری که انگار اونا سحرخیز بودن، من مخملِ قصه مادربزرگه بودم که همش عاشق خوردن و خوابیدن بود

یه خاطره از روزهایی که خونه خدابیامرز مادربزرگم میرفتیم :

من و خواهر کوچیکم و پسرخاله ام که تفاوت سنی مون خیلی کم بود هر کدوم به اندازه یکسال از هم اختلاف سنی داشتیم

من طبق عادت و خلق بدنیم همیشه صبح خروس خون بیدار بودم و با وجود اینکه سحرخیزی یه ویژگی مثبت و پسندیده ای تو خانواده مون بوده نمیدونم چرا از خواهر و پسرخاله ام که ده صبح بیدار میشدن، بهتر پذیرایی میشد و صبحانه مفصلی براشون تدارک دیده می‌شد؟!

شاید یه علتش عزیز بودن پسر جماعت تو خانواده های سنتی مون بود که خواهر من هم از قِبَل پسرخاله جان از این خوان پرشکوه بهره‌مند می‌شد :)) 

ولی از اون جایی که بچه توداری بودم هیچ وقت چیزی نمی‌گفتم

و عجیب تر اینکه این موضوع هیچ وقت باعث نمیشد با خودم بگم از این به بعد من هم دیر بلند شم از خواب،

و کما فی السابق به سحرخیزی خودم مداومت داشتم :))))))

حتی یادمه تو خونه قدیمی مون که حیاط داشتیم و چندتا درخت میوه، صبح زود بلند میشدم و از درخت انجیر بالا می‌رفتم و در حد توانم انجیرهای خوشگل رو میچیدم و میووردم و بعد از اینکه برادر و خواهرام از خواب بلند میشدن نوش جان میکردیم باهم

یا گلابی ها رسیده ای که شب از سنگینی رسیدن میفتن پای درخت رو صبح زود میرفتم برمی‌داشتم که مورچه ها دخل شون رو در نیارن

شایدم آه اون مورچه ها گرفته من رو :)) 

 

 

 

۳۰ آبان ۹۹ ، ۲۲:۵۱
قرمز ...